مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک دلبستگی (فصل دوم پایان نامه)
مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک دلبستگی (فصل دوم پایان نامه)
دسته بندی | روانشناسی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 35 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 19 |
مبانی نظری و پیشینه تحقیق سبک دلبستگی ( فصل دوم تحقیق ) در 19 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc
توضیحات: فصل دوم تحقیق کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
- همرا با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو تحقیق
- توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
- پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
- رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
- منبع : دارد (به شیوهAPA)
- نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است که بین کودک و یا تعداد بیشتری از افرادی که نوزاد در تعامل منظم و دائمی با آن ها است، ایجاد می شود. و با ترس، تهدید، بیماری یا خستگی راه اندازی می شوند و به عنوان هر نوع رفتاری که نتیجه آن بازیافتن یا حفظ تماس با نگاره ی دلبستگی است، تعریف شده اند (بالبی، 1973). تجارب دلبستگی اولیه با مراقبان احساسات، افکار و رفتار را در روابط بعدی هدایت می کند. نظریه دلبستگی بالبی بیان می کند که روابط کودک با مراقبان (مادر یا جانشین مادر) در سال های اولیه ی زندگی منجر به تشکیل الگوی روانی خاصی می شود که، مبنای بیشتر روابط بین فردی در بزرگسالی است (برک، 2007؛ سید محمدی، 1392). بالبی (1973) معتقد بود که نظریه دلبستگی فقط نظریه تحول کودک نیست بلکه، نظریه تحول در گستره حیات نیز هست. به اعتقاد وی، در حالیکه رفتار دلبستگی در اوایل کودکی بیشتر از هر زمان دیگری قابل مشاهده است اما می توان در چرخه حیات و به ویژه در فوریت ها آن را مشاهده کرد. زاچریسون(2009) استدلال کرد که دانستن اینکه شخصی وجود دارد که نگران شماست و شما را در ذهن خود دارد، در هر سن و هر شرایطی نقش اساسی داشته و به عنوان یک پایگاه ایمنی بخش عمل می کند. این تصور ذهنی رفتار مستقلانه راحتی را در غیبت چهره دلبستگی پشتیبانی و تقویت می کند. سه معیار اصلی تعریف کننده یک رابطه دلبستگی را در دوره طفولیت “جستجوی همجواری “، “تأثیر پایگاه ایمنی بخش”، و “اعتراض جدایی” دانسته اند.
بالبی (1973) دلبستگی بزرگسالان را به عنوان ایجاد یک پیوند توسط یک بزرگسال با بزرگسال دیگر که در جنبه های اساسی و مهم مشابه دلبستگی است که کودکان نسبت به مراقب اصلی خود ایجاد می کنند، تعریف می کند. این پیوند، درست مثل، آنچه که در کودکان وجود دارد اهمیت هیجانی بسیار زیاد و محوری دارد (مظاهری، 1380).
به نظر بالبی (1973) دلبستگی در انسان موازی نقش پذیری در حیوانات عمل کرده و در یک دوره حساس شکل می گیرد (ماسن، کیگان، هوستون و ویکانجر، یاسایی، 1390). تمایل کودک به برقراری نوعی رابطه نزدیک با افرادی معین و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد، دلبستگی نامیده می شود. مفاهیم کلیدی که در کردار شناسی در نظریه دلبستگی مطرح می شود.
2-2-2-نظریه دلبستگی
بالبی در سال 1969 نظریه دلبستگی را مطرح کرد. به نظر او روابط اجتماعی طی پاسخ به نیازهای زیست شناختی و روان شناختی مادر و کودک پدید می آیند(مورلی و موران، 2011). از نوزاد انسان رفتارهایی سر می زند که باعث می شود، اطرافیان از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند. این رفتارها شامل؛ گریستن، خندیدن و سینه خیز رفتن به طرف دیگران می شود. از نظر تکاملی، این گونه الگوها ارزش انطباقی دارند، زیرا همین رفتارها باعث می شود که از کودکان مراقبت لازم بعمل آید تا زنده بمانند (خوشابی و ابوحمزه، 1390). نتیجه عمده کنش متقابل بین مادر و کودک به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین فرزند و مادر است. این دلبستگی و ارتباط عاطفی با مادر است که سبب می شود کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد، بخصوص هنگامیکه احساس ترس و عدم اطمینان می کند. بالبی و مری اینثورث معتقدند که همه کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا می کنند و دلبستگی شدید شالوده ی رشد عاطفی و اجتماعی سالم در دوران بزرگسالی را پی ریزی می کند. در واقع دلبستگی های انسان نقش حیاتی در زندگی وی ایفا می کند (دهقانی، 1381). از نظر مری اینثورث (1991؛ لورا برک، 1392) رفتار دلبستگی در روابط بزرگسالی اساس پدیده ی ایمنی در هسته زندگی انسان می باشد. او اظهار داشت که دلبستگی ایمن، عملکرد و شایستگی را در روابط بین فردی تسهیل می کند. برای مثال، کودکانی که دلبستگی شدید به مادرشان دارند در آینده از لحاظ اجتماعی برون گرا هستند، به محیط اطراف توجه نشان می دهند، تمایل به کاوش در محیط اطرافشان دارند، و می توانند با مسائل مقابله کنند. از طرف دیگر، عواملی که مختل کننده این دلبستگی باشد در زمینه رشد اجتماعی کودک در آینده مشکلاتی ایجاد می کند.
مری اینثورث(1991؛ به نقل از لورا برک، 1392) مشاهدات بالینی را بسط داد و دریافت که تعامل مادر با کودک در دوره ی دلبستگی تأثیر چشم گیری بر رفتار فعلی و آتی کودک دارد. الگوهای مختلف دلبستگی در کودکان وجود دارد. مثلا، برخی از بچه ها کمتر از بقیه پیام می فرستند یا گریه می کنند. پاسخدهی توأم با حساسیت به نشانه های نوزاد، نظیر؛ بغل کردن کودک که دارد گریه می کند به جای آنکه، موجب تقویت رفتار گریستن شود، باعث می شود که نوزاد در ماه های بعد کمتر گریه کند. وقتی کودک پیامی برای مادر می فرستد، تماس نزدیک بدنی او با مادر باعث می شود که در عین رشد به جای وابستگی و چسبندگی بیشتر به مادر، اتکاء به نفس بیشتری پیدا کند (خوشابی و ابوحمزه، 1390). مادرانی که پاسخی به پیام های ارسال شده از طرف کودک نمی دهند، موجب مضطرب شدن بچه می شوند. اینگونه مادران اغلب ضریب هوشی (IQ) کمتری دارند و از نظر هیجانی ناپخته تر و جوانتر از مادرانی هستند که به پیام های کودک پاسخ می دهند.
اینثورث(1991؛ به نقل از لورا برک، 1392) همچنین، ثابت کرد که دلبستگی موجب کاهش اضطراب می شود. آنچه او اثر “پایگاه ایمن” می نامید، کودک را قادر به دل کندن از دلبسته ها و کاوش در محیط می سازد و کودک میتواند با دلگرمی و اطمینان به کاوش در محیط بپردازد (وندر زندن، حمزه گنجی، 1392).
به طور کلی، می توان اظهار نمود که نظریه دلبستگی کار مشترکی از جان بالبی و مری اینثورث (1991؛ به نقل از لورا برک، 1392) میباشد. این صورت با ابداع روش هایی برای آزمون تجربی نظریه بالبی توانست به گسترش نظریه او کمک بسزایی نماید. اینسورث شخص مورد دلبستگی را به عنوان منبع امنیت (پایگاه امن) کودک برای کاوش در محیط خود در نظر گرفت، او حساسیت مادر را برای نوزاد حائز اهمیت می دانست و نقش آن را برای رشد الگوهای دلبستگی مادر- نوزاد، حیاتی در نظر گرفت (خوشابی و ابوحمزه، 1390).
روان شناسان رشد، در مورد ریشه ها و عوامل تعیین کننده دلبستگی دو تبیین مختلف ارائه داده اند: تبیین اول، بر دورنمای رفتار شناختی و تبیین دوم، بر چشم انداز یادگیری تکیه دارد. به عقیده بالبی، کردارشناس علاقمند به روانکاوی، پایه های زیستی رفتارهای دلبستگی، در صورتی که از دیدگاه تکاملی مطالعه شود، آسانتر قابل درک خواهد بود. برای اینکه نوع انسان، به رغم طولانی بودن دوره ناپختگی و آسیب پذیری، بتواند زنده بماند، مادر و کودک تمایل ذاتی دارند که به یکدیگر دلبسته شوند. این دلبستگی متقابل موجب می شود که کودک زمانی که انسان ها در گروه های کوچک چادرنشینی زندگی می کردند، از گزند حیوانات شکاری مصون بماند (لطف آبادی، 1392؛ وندر زندن، 1392).
قوانین ارسال دیدگاه در سایت