مارکتینگ پروژه 20 | مرجع فایل های دانلودی - پروژه آماده - پروژه دانشجویی - پاورپوینت آماده
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

باباخاركن‌ (یا قصه‌ی‌ مخصوص‌ آجیل‌ مشكل‌ گشا)

باباخاركن‌ (یا قصه‌ی‌ مخصوص‌ آجیل‌ مشكل‌ گشا)

دسته بندی تاریخ و ادبیات
فرمت فایل docx
حجم فایل 31 کیلو بایت
تعداد صفحات 55
برای دانلود فایل بر روی دکمه زیر کلیک کنید

دریافت فایل

باباخاركن‌ (یا قصه‌ی‌ مخصوص‌ آجیل‌ مشكل‌ گشا)

یه‌ باباخاركنی‌ بود كه‌ بیرون‌ شهر با زنش‌ و دخترش‌ تو یه‌ خونة‌ فسقلی‌ زندگی‌می‌كرد. روزها می‌رفت‌ خاركنی‌، یه‌ كوله‌ خار می‌كند می‌برد شهر می‌فروخت‌ با پولش‌ چیزمیزی‌ می‌خرید می‌برد خونه‌، با زنش‌ و دخترش‌ می‌خوردن‌ و شكر خدا رو می‌گفتن‌.

یه‌ روز صبح‌، بابا خاركن‌ هوس‌ كرد پیش‌ از رفتن‌ به‌ خاركنی‌ قلیونی‌ بكشه‌. رو كردبه‌ دخترش‌ گفت‌: – جان‌ بابا! یه‌ قلیون‌ چاق كن‌ بده‌ من‌ بكشم‌ پاشم‌ برم‌ دنبال‌ كارم‌!

دختره‌ رفت‌ قلیون‌ چاق كنه‌، دید آتیش‌ ندارن‌. رفت‌ در خونه‌ همسایه‌شون‌ دو تا گل‌آتیش‌ بگیره‌، دید همه‌شون‌ دور تا دور نشسته‌ن‌، قصه‌ می‌گن‌ و نخودچی‌ كیشمیش‌ پاك‌می‌كنند. سلام‌ كرد گفت‌: – اومدم‌ یه‌ دوتا گل‌ آتیش‌ ازتون‌ بگیرم‌ ببرم‌ برا بابام‌ قلیونی‌ چاق كنم‌.

زن‌ همسایه‌ گفت‌: – یه‌ دیقه‌ بشین‌. داریم‌ آجیل‌ مشكل‌گشا پاك‌ می‌كنیم‌. اگه‌می‌خوای‌، تو هم‌ مث‌ من‌ نذر كن‌ هر ماه‌ صنار آجیل‌ مشكل‌ گشا بخری‌ تا گره‌ از كار بابات‌واشه‌.

دختر بابا خاركن‌ نشست‌ با اونا به‌ آجیل‌ پاك‌ كردن‌. وقتی‌ پاك‌ شد و فاتحه‌شم‌خوندن‌، قسمتی‌ شو گرفت‌ و با آتیش‌ برگشت‌ خونه‌. تو راه‌ هم‌ پیش‌ خودش‌ نذر كرد اگه‌كار و بار باباش‌ خوب‌ شه‌، مث‌ زن‌ همسایه‌ هر ماه‌ صنار آجیل‌ مشكل‌ گشا بخره‌.

وقتی‌ رسید خونه‌، بابا خاركن‌ بنا كرد داد و بیداد كردن‌ كه‌: «دخترة‌ خیر ندیده‌! یه‌ گل‌آتیش‌ گرفتن‌ كه‌ این‌ همه‌ معطلی‌ نداشت‌. اون‌ قده‌ طولش‌ دادی‌ كه‌ امروز پاك‌ از كار و بارافتادم‌!

دختره‌ گفت‌: – عیب‌ نداره‌ بابا. عوضش‌ واسه‌ت‌ آجیل‌ مشكل‌گشا آوردم‌. خودمم‌ نذركردم‌ اگه‌ كار و بارمون‌ خوب‌ بشه‌ هر ماه‌ صنار آجیل‌ مشكل‌گشا بخرم‌.

بابا خاركن‌ قلیونی‌ رو كه‌ دخترش‌ چاق كرد كشید و راه‌ افتاد و رفت‌ پی‌ كارش‌ و بااین‌ كه‌ اون‌ روز خیلی‌ دیر شروع‌ كرده‌ بود، تونست‌ خار زیادی‌ بكنه‌. همون‌ جور كه‌ داشت‌خار می‌كند و پشته‌ می‌كرد چشمش‌ افتاد به‌ یه‌ بته‌ خار خیلی‌ گنده‌ و، با خودش‌ گفت‌: – خب‌.این‌ یه‌ بته‌ رم‌ كه‌ بكنم‌، دیگه‌ واسه‌ امروز بسه‌.

بیخ‌ بته‌ رو گرفت‌ و به‌ زور از ریشه‌ درش‌ آورد كه‌، یه‌ هو چشمش‌ افتاد اون‌ زیر، دیدیه‌ تخته‌ سنگ‌ پیداس‌. علی‌ رو یاد كرد و تخته‌ سنگو زد عقب‌، دید پله‌ می‌خوره‌ میره‌ پایین‌.فكر كرد لابد اون‌ پایین‌ یه‌ خبرائیه‌.

بسم‌ اللّه‌ گفت‌ و از پله‌ها رفت‌ پایین‌ تا رسید به‌ یه‌ زیرزمینی‌ و، این‌ ور و اون‌ ورشوكه‌ نگاه‌ كرد، دید به‌! خدا بده‌ بركت‌! دوازده‌ تا خم‌ خسروی‌ اون‌ جاس‌، پر از در و گوهر، پراز مرواری‌ و زمرد و زبرجد، رو هر خم‌ هم‌ یك‌ گوهر شبچراغ‌ به‌ درشتی‌ تخم‌ كفتر، كه‌ مثل‌آفتاب‌ می‌درخشید و زیرزمینو مث‌ روز روشن‌ كرده‌ بود و، هركدوم‌ خراج‌ هفت‌ سال‌ هفت‌تا مملكت‌ بود.

خیلی‌ خوشحال‌ شد. دست‌ كرد یكی‌ از اون‌ جواهرارو ورداشت‌ اومد بیرون‌، تخته‌سنگو انداخت‌ سرجاش‌ و راه‌ افتاد طرف‌ شهر.

نزدیكای‌ غروب‌ آفتاب‌ بود كه‌ رسید به‌ شهر. یه‌ راست‌ رفت‌ راستة‌ جواهر فروشاپیش‌ یه‌ جواهرفروش‌ و، جواهر و به‌ قیمت‌ زیادی‌ فروخت‌ و شبونه‌ هرچی‌ برا خونه‌ لازم‌بود، از مس‌ و دیگ‌ و دیگبر و فرش‌ و چراغ‌ و خوردنی‌ و پوشیدنی‌ از سفیدی‌ نمك‌ تا سیاهی‌زغال‌ همه‌ رو خرید گذاشت‌ كول‌ هفت‌ هش‌ تا حمال‌، گفت‌: – اینارو ببرین‌ فلون‌ جا به‌ فلون‌نشونی‌، بگین‌ خودشم‌ داره‌ از عقب‌ سر میاد.

برای دانلود فایل بر روی دکمه زیر کلیک کنید

دریافت فایل

مدیریت

طراح و مدیر مارکتینگ پروژه _ خوشحال میشم که بتوانم قدمی در رشد و برطرف ساختن نیازهای شما عزیزان بردارم.

مطالب زیر را حتما بخوانید:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه اشخاص مدیر، نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه: