بررسی رابطه بین كمال گرایی والدین با عزت نفس، جرأت ورزی و خودكارآمدی فرزندان
بیتردید كمال گرایی1 یكی از ویژگیهای شخصیتی میباشد كه میتواند هم سازنده، مفید و مثبت باشد و هم نوروتیك و كژ كنش نیروی انگیزشی هر فرد به سوی رشد و خود شكوفایی است همه افراد نیاز دارند كه تواناییهای بالقوه خود را تا بالاترین اندازه ممكن شكوفا كنند و به رشدی فراتر از رشد كنونی خود دست یابند گرایش طبیعی افراد حركت از مسیر تحقق تواناییهای بالقوه خ
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 85 کیلو بایت |
تعداد صفحات | 125 |
فهرست مطالب
عنوان
فصل اول: كلیات پژوهش
مقدمه
بیان مسأله
اهمیت و ضرورت مسأله
اهداف پژوهش
فرضیههای پژوهش
متغیرهای پژوهش
تعاریف نظری و عملیاتی
فصل دوم: گستره نظری مسأله مورد بررسی و پژوهشهای مربوط به آن
كمالگرایی
نظریههای كمالگرایی
كمالگرایی از دیدگاه اسلام
انواع كمالگرایی
ابعاد كمالگرایی
ویژگی افراد كمالگرا
كمالگرایی والدین
عزتنفس
اهمیت عزتنفس
علل پیدایش عزتنفس
جرأتورزی
ویژگیهای شخصیتی جرأت ورزانه
خودكارآمدی
مؤلفههای خودكارآمدی
منابع خودكارآمدی
مروری بر پژوهشهای انجام شده
فصل سوم: روش پژوهش
طرح پژوهش
جامعه آماری
نمونه آماری
روش نمونهگیری
ابزارهای اندازهگیری
مقیاس كمالگرایی اهواز
پایایی مقیاس كمالگرایی اهواز
اعتبار مقیاس كمالگرایی اهواز
شیوه نمرهگذاری مقیاس كمالگرایی اهواز
آزمون عزتنفس كوپر اسمیت
اعتبار آزمون عزتنفس كوپر اسمیت
پایایی آزمون عزتنفس كوپر اسمیت
شیوه نمرهگذاری آزمون عزتنفس كوپر اسمیت
پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
پایایی پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
اعتبار پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
شیوه نمرهگذاری پرسشنامه جرأتورزی گمبریل وریچی
مقیاس خودكارآمدی عمومی
پایایی مقیاس خودكارآمدی عمومی
اعتبار مقیاس خودكارآمدی عمومی
شیوه نمرهگذاری مقیاس خودكارآمدی عمومی
روند اجراء و جمعآوری اطلاعات
روشهای آماری در تحلیل دادهها
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل دادههای آماری
دادههای توصیفی پژوهش
ارزیابی فرضیههای پژوهش
فصل پنجم: بحث و نتیجهگیری
خلاصه و نتیجهگیری
بحث و جمعبندی
محدودیتهای تحقیق
پیشنهادها
فهرست منابع فارسی
فهرست منابع انگلیسی
پیوستها
مقدمه:
بیتردید كمال گرایی[1] یكی از ویژگیهای شخصیتی میباشد كه میتواند هم سازنده، مفید و مثبت باشد و هم نوروتیك و كژ كنش. نیروی انگیزشی هر فرد به سوی رشد و خود شكوفایی است. همه افراد نیاز دارند كه تواناییهای بالقوه خود را تا بالاترین اندازه ممكن شكوفا كنند و به رشدی فراتر از رشد كنونی خود دست یابند. گرایش طبیعی افراد حركت از مسیر تحقق تواناییهای بالقوه خودش است، هرچند ممكن است در این راه با برخی موانع محیطی و اجتماعی رو به رو شوند. البته رسیدن به كمال و شكوفا ساختن استعدادها و تواناییهای نهفته و بالقوه فرد به خودی خود بسیار ارزشمند است و در این وادی كمالگرایی امری مثبت و پسندیده است ولی آنچه كه به آن اشاره شده است جنبه افراطی یا منفی كمالگرایی است.
كلی اینك[2](1998) كمالگرایی را اعتقاد فرد به كامل بودن و احساس اضطراب و فشار روانی بالا و ترس از این كه نتواند مطابق انتظارات خود زندگی كند، تعریف میكند.
طبق نظریت (1984) كمالگرایی یك پدیده ناتوان كننده شایع است و كمالگرایان به حالات عاطفی منفی مثل احساس گناه، احساس شكست، عزتنفس پایین و مسامحهكاری حساس هستند.
اغلب نظریهها بر این باورند كه عزتنفس[3] ویژگی دیرپای شخصیت است و به برخی سطوح كلی و فرضی خود ارزیابی و حرمت نفس اشاره دارد. به بیان دیگر دركی است كه فرد از خود دارد، ولی این درك باداوریهای ارزشی همراه است و در برگیرندهی میزانی از حرمت نفس و خویشتنپذیری میباشد (اسلامی نسب، 1373). برخی از محققین رابطه عزتنفس و خویشتن را ناشی از مقایسههای اجتماعی میدانند، بدین معنا كه جنبههایی از خویشتن از راه مقایسه خود با اشخاص مهم دیگر برای شخص شكل میگیرد. به اعتقاد این پژوهشگران، خودآرمانی كه رابطه نزدیكی با كمالگرایی دارد میتواند نتیجه مقایسه اجتماعی با افراد باشد. این مفهوم با كمالگرایی دیگر مدار در نظریه هیویت[4]و همكاران (1991) همپوشانی دارد. میسیلدین[5](1963) نیز مشاهده كرد كه عزتنفس پایین و ناخشنودی از خود از عناصر كلیدی كمالگرایی هستند.
در چند دهه اخیر توجه زیادی به مبحث جرأتورزی[6]شده است كه خود نشانگر اهمیت این جنبه تعامل اجتماعی است. به عقیده ریس و گراهام[7](1991) جرأتورزی یعنی توانایی ابراز خویشتن به گونه صریح، مستقیم و مناسب، ارج نهادن به احساس و فكر خود و شناخت نقاط قوت و ضعف خویشتن. در واقع جرأتورزی به معنی احترام گذاشتن به خود و دیگران است. یكی از صفاتی كه فرد را مستعد و آماده فشار روانی میكند سطح پایین جرأتورزی است، یعنی فرد در اظهار باورهای شخصی، نگرشها و احساسات دچار مشكل است و نمیتواند در برابر چشمداشتهای بیش از حد دیگران واكنش نشان دهد. سطح پایین جرأتورزی اغلب با گرایش شدید كمالگرایانه همراه است، یعنی فرد هر چیزی را «درست و كامل» میخواهد، چنین شخصی میخواهد همه چیز را در كنترل داشته باشد و كارهایش مورد پسند همه قرار گیرد و همین موضوع میتواند به سطوح بالایی از ناكامی و فشار روانی بینجامد (هرمزینژاد، 1380)
خودكارآمدی[8]یك سازه محوری در نظریه شناختی- اجتماعی آلبرت بندورا[9] است. منظور از خودكارآمدی، باورهای شخص درباره قابلیتهایش برای سازماندهی و اجراء دورههای عمل مورد نیاز برای مدیریت و موقعیتهایی كه در آینده پیش خواهد آمد، میباشد (بندورا، 1995). كمالگرایی به عنوان یك سازه شخصیتی با خودكارآمدی نیز همبستگی دارد. پژوهشها حاكی از این است كه گرایش شدید كمالگرایانه با سطوح پایین خودكارآمدی در ارتباط است (هیویت و فلت[10]، 1991)
دگرگونیهای سریع و پیچیده جوامع انسانی به مرور زمان بر شیوههای فرزند پروری انسانها اثری اساسی بر جای گذاشته است و خانوادهها اكنون تلاش میكنند فرزند خود را از همان اوان كودكی برای بردن گوی سبقت از همسالانشان آماده كنند. این شیوه تربیتی سبب شده است كه فرزندان زمانی خود را با ارزش بدانند كه مورد تأیید والدین خود قرار بگیرند و چون تأیید والدین و دیگران نقش اساسی در ساختار شخصیتی افراد دارد میكوشند تلاش خود را دوچندان كنند تا به انتظارات آنان پاسخ مثبت دهند. گاهی اوقات همین حساسیت و توجه بیش از حد والدین و توقعات بیش از اندازه آنها میتواند بر برخی عوامل شخصیتی و روان شناختی فرزندانشان اثر بگذارد.
والدین كمالگرا نه تنها به تحقیر موفقیتهای خود میپردازند بلكه پذیرفتن و پاداش دادن به تلاشهای كودكان را نیز دشوار میپندارند. آنها به جای تأیید رفتار كودكانشان پیوسته آنها را به انجام كارهای بهتر وا میدارند و به آنها هشدار میدهند. این كودكان هیچگاه احساس خرسندی نمیكنند زیرا رفتار آنها به اندازه كافی خوب نیست تا نظر والدین را جلب كند بنابراین این كودكان مانند والدینشان موفقیتهای خود را كوچك میشمارند و احساس میكنند هیچ گاه چشم داشتهای والدینشان را برآورده نخواهند ساخت (میسیل دین، 1963).
بنابراین با توجه به آنچه كه گفته شد در این پژوهش به بررسی رابطه كمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودكارآمدی فرزندانشان پرداخته شده است. فصول مختلف این گزارش، ضمن طرح گستره نظری و ارائه پژوهشهای قبلی، شكلگیری مسأله، فرضیهها و روشهای آزمون را مشخص كرده و نتایج حاصل از دادههای جمعآوری شده را توصیف و تجزیه و تحلیل میكند.
1. Prfectionism
2. Kleinke C.L
1. Self- esteem
2. Hewitt P.L
3. Missildine W.H
1. Assertiveness
2. Rees S& Graham R.S
3. Self- efficacy 4. Bandura A
1. Hewitt P.L & Flett G.L
بیان مسأله:
خانوادهها نخستین كانونهای زندگی جمعی، جلوهگاههای عشق آفرینی و نهادهای تربیتی هستند. بنابراین تمدن انسانی، از دل «خانواده» به عنوان هستههای اولیه تعلیم و تربیت، سر برآورده است. انتقال سنتهای فرهنگی، ارزشیابی و نقد میراث فرهنگی و حتی گسترش فرهنگی، نخست به وسیله خانوادهها انجام پذیرفته است. به همین دلیل نهاد خانواده به عنوان كانون قدیمی، فرهنگساز و مبتنی بر نظرات انسانها از گذشتههای دور همواره مركز ثقل تحولات اجتماعی و سرچشمه پیدایش تغییرات انسانی بوده است. این نقش با گذشت هزاران سال از عمر آن، نه تنها اهمیت خویش را از دست نداده است بلكه روز به روز بر آگاهی و شناخت بشری در كشف میزان و ابعاد اهمیت نهاد خانواده افزوده شده است.
خانه و خانواده آسایشگاهی است كه كودك در آنجا همه افتخارات و موفقیتهایش را به نمایش میگذراد. در آنجا او به دنبال درمان و مرهمی برای دردها و شكست و زخمهای وارد بر خود میگردد تا دردهای خود را آرامش بخشد. به بیان دیگر خانه برای كودك جایگاهی است كه او تجربههای اجتماعی روزانه خود را با شتاب به درون آن میآورد تا آن تجربه را ارزیابی كند، به خاطر آن ستایش و تحسین و تشویق میشود یا آن را به بوته فراموشی میسپارد و به عنوان یك تجربه از آن درس بیاموزد و در این وادی نقش والدین از اهمیت بسزایی برخوردار است (نوابینژاد، 1373).
هورنای[1](1934) اظهار میدارد، تاریخچه رشد بیمارانی كه دچار گرایش شدید به كامل بودن هستند نشان میدهد كه این بیماران والدینی داشتهاند كمالطلب، سختگیر و به ظاهر مقدس مآب كه در منزل با قدرت مطلق حكمفرمایی میكردند و اغلب اوقات والدین میان فرزندان تبعیض قایل میشدهاند و رفتارشان با كودكان خود رفتاری غیر عادلانه بوده است. این رفتارهای غیرمنصفانه سبب نمودار شدن ستیزه و خشم در كودكان میشود. در نتیجه این شرایط نامساعد فرد در شخصیت خود مركز ثقلی نخواهد داشت كه به آن تكیه كند، بلكه این مركز را در وجود دیگران به ویژه پدر و مادر جست و جو میكند. به عبارت دیگر فرد به این نتیجه میرسد كه همیشه حق به جانب والدین میباشد، خود او همیشه در اشتباه است و از این پس معیار خوبی و بدی را باید در بیرون از وجود خود جست و جو كند.
دكتر پل هیویت (1991)، روان شناس و كارشناس در زمینه مسأله كمالگرایی بیان میكند كه كمالگرایی والدین مسایل جدی را برای فرزندان به وجود میآورد. عزتنفس در آنها از بین میرود، حس عمیق شكست و خشم و عصبانیت و عدم ابراز وجود در آنها به وجود میآید.
شرین خلیل[2](1996)، روانشناس بالینی بیان میكند كه والدینی كه فراموش میكنند كه از زحمات فرزندانشان تمجید كنند و فقط نتایج را از آنها بخواهند مهمترین عامل ایجاد كمالطلبی دریچهها میباشند. ایشان همچنین بیان میكنند كه آن دسته از والدین كمالطلب كه همواره به كلیشهها چسبیدهاند در القاء فكر كمالطلبی در كودكان تأثیر میگذارند، این والدین به ندرت میگویند «پسرم یا دخترم! »، «متأسفم یا معذرت میخواهم».
با توجه به آنچه كه گفته شد مسأله مورد بررسی در این پژوهش عبارت از «بررسی رابطه كمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودكارآمدی فرزندان آنها در بین دانشآموزان دختر دبیرستانهای منطقه 7 آموزش و پرورش شهر تهران» میباشد. به عبارت دیگر در این پژوهش میخواهیم این مطلب را مورد بررسی قرار دهیم كه آیا بین كمالگرایی والدین با عزتنفس، جرأتورزی و خودكارآمدی فرزندان رابطه وجود دارد؟ و بر آن هستیم كه با بدست آوردن نتایج فهم درستی از این روابط حاصل نموده تا خانوادهها در تعاملات خود با فرزندان و برنامههای تربیتی خود اصلاحات مناسب را به عمل آورند.
1. Horney K
1. Khalil Sh
قوانین ارسال دیدگاه در سایت